در این میان مطالعه زندگی برخی از این شخصیتهای تاریخساز اثر دیگری بر انسان دارد و زندگی ابوریحان بیرونی از آن جمله است. زیرا وی از جمله دانشمندانی است که تحقیق و پژوهش و دانشطلبی را همزمان در تار و پود شخصیت خود آمیخته بود و بر اثر این جهاد علمی و خدمت به مردم به مقامی رسید که نامش نگین لوحه علما و دانشمندان است.
به مناسبت سیزدهم شهریور ماه روز بزرگداشت ابوریحان بیرونی گزیدهای از کتاب نادره دوران تألیف سرکار خانم آذر آقامیرزا را که بزودی توسط انتشارات همشهری در مجموعه اندیشهمندان ایران و اسلام منتشر میگردد تقدیم خوانندگان عزیز میکنیم. باشد که آشنایی با این بزرگان دستگیر همگان در پیمودن راه کمال و تعالی باشد. إن شاء الله
درآمد
تاریخگاران علم، غالباً سده چهارم و پنجم قمرى / دهم و یازدهم میلادى را عصر درخشان تمدن اسلامى به شمار مىآورند. درخشانترین چهرههاى تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامى، یعنى ابوریحان بیرونى و ابنسینا، در این روزگار زندگى مىکردند و توجه دولتمردان دانشدوست آلبویه، رونق بىنظیر دانش و دانشدوستى را موجب شده بود. ابوریحان محمدبن احمد بیرونى دانشمند پرآوازه ایرانى در 362 ق / 973 م در بیرونِ (خارج) شهر کاث، پایتخت کهن خوارزم که در آن روزگار پایتخت خوارزمشاهیان آلعراق بود، یا شاید دژى ب نام بیرون در خوارزم، زاده شد. بیرونى در شعرى گفته است که پدر خود را نمىشناسد چه رسد به آنکه بداند نیایش کیست. اگر این سخن چندان ناشى از اغراق شاعرانه نباشد مىتوان گفت که وى از خانوادهاى فرودست برخاسته است. به نظر مىرسد که ابونصر منصور بن على بن عراق، دانشمند برجسته ایرانى و از شاهزادگان آلعراق، استعداد شگرف بیرونى را کشف و او را از خردسالى به نزد خود آورده باشد.
خود بیرونى در مقدمه کتاب مقالید علم الهیئه درباره تحصیل نزد این دانشمند چنین گفته است: و اما ابونصر،... از احوال علمى او آگاهم و از کتابخانه او هنگام تحصیل ریاضیات بهرهها بردهام و او هر چه را یافته بر من املاء کرده است... بیرونى سالها پس از این روزگار نیز در شعرى بلند ضمن برشمردن حامیان خود، پیش از همه از آلعراق بویژه از ابونصر یاد کرده و چنین گفته است:
فآل عراقٍ قَدْ غذونى بِدَرهِمْ و منصور منهم قَدْ تولى غراسیا
پس آلعراق مرا از نعمتهاى خود بهرهمند کرد؛ و از آنان، منصور، پرورش نهال مرا بر عهده گرفت.
به هر حال تا جایى که مىدانیم نخستین فعالیت علمى او به حدود سال 380 ق یعنى هنگامى که 18 سال داشته مربوط مىشود. ابزار او براى این رصد از دقت چندانى برخوردار نبود. وى در سال 384 و 385 ق نیز همچنان در زادگاه خود بود و در رصدى که در نزدیکى کاث انجام داد به همان نتایج به دست آمده در 380 ق رسید. در حالى که این بار از ابزارهایى دقیقتر بهره مىبرد. اما در 385 ق مأمون بن محمد فرمانرواى گرگانج به کاث تاخت و ابوعبدالله محمد بن احمد، آخرین خوارزمشاه آلعراق و حامى بیرونى را به قتل رساند، ابوریحان نیز به ناچار و با عجله بسیار زادگاه خود را ترک کرد چنان که حتى نتوانست نتایج پژوهشهایش را با خود ببرد.
خود بیرونى در کتاب تحدید نهایات الأماکن درباره این سالها چنین گفته است: یک بار در سال 384 ق در روستایى به نام بوشکانز، در کرانه غربى جیحون و میان جرجانیه و شهر خوارزم (کاث) خورشید را رصد کردم. و این کار را با دایرهاى بر سطح افق به انجام رساندم که قطر آن پانزده ذراع بود... ولى به خاطر برخى نابسامانىها که موجب شد کار را ناتمام رها کرده و از آن روستا بیرون روم، نتایج دقیق این رصد را فراموش کردم....
و اما من، با آزمندى فراوانى که به این کار (رصد) داشتم، و آن را از دیگر دانستنىها برتر مىدانستم، چنان است که گویى مرا از پرداختن به آن بازداشتهاند. و من نتوانستهام از مهارتى که در این کار داشتم بهره گیرم. مىخواستم که در سالهاى 384 و 385 ق به رصدهایى بپردازم، و براى این کار دایرهاى به قطر پانزده ذراع با چیزهاى بایسته دیگر فراهم آوردم. اما تنها توانستم بیشترین ارتفاع خورشید همراه با ارتفاع بدون سمت را در روستایى در کرانه غربى جیحون و جنوب شهر خوارزم (کاث) به دست آورم... و پس از آن چنان پریشانىهایى میان دو بزرگ خوارزم (یعنى ابوعبدالله محمدبن احمد، آخرین خوارزمشاه آلعراق که در کاث فرمان مىراند و ابوعلى مأمون بن محمد که امیر گرگانج بود) درگرفت که من ناگزیر کار را رها کردم در جایى پناه جستم و سپس (از مأمون بن محمد) امان خواستم و از وطن دور شدم و مدت چند سال نتوانستم در یک جا بمانم، تا آنگاه که روزگار آرامشخاطرى برایم فراهم آورد و به کارهایى از جهان پرداختم که نادانان در آن بر من رشک مىبردند و خردمندان دلسوز بدان روى برایم دلسوزى مىکردند.
من در سال 385 ق میل اعظم را در روستایى به نام بوشکانز از روستاهاى کرانه غربى جیحون در مقابل شهر خوارزم (= کاث) رصد کردم... و این موافق است با آنچه در جوانى خود یافتم که گمان مىکنم در سال 380 هجرى یا نزدیک به آن بود. ارتفاع نیمروزى را در هر یک از دو اعتدال در خوارزم به حساب زیج حبش حاسب با حلقهاى که جز نیم درجه را نشان نمىداد (یعنى چندان دقیق نبود) اندازه گرفتم.
بیرونى در یکى دیگر از آثار خود نیز به رصد میل اعظم در سال 385ق در خوارزم با بهرهگیرى از دایرهاى به قطر 15 ذراع اشاره کرده است.
به هر حال بیرونى به هر کجا که مسافرت کرد، در اوایل 387 ق / 997م بار دیگر در کاث بود. زیرا او در 13 جمادىالاول 387 ق / 24 مى 997 م خسوف را در کاث رصد کرد و ابوالوفاى بوزجانى نیز، مطابق قرارى که از پیش با بیرونى گذاشته بود، همان خسوف را در بغداد رصد کرد. سپس بیرونى با مقایسه نتایجى که خود و ابوالوفا به دست آورده بودند، اختلاف طول جغرافیایى میان بغداد و کاث را حساب کرد. البته خود بیرونى تنها به سال 387 ق اشاره کرده و در این سال یک خسوف دیگر نیز در 13 ذىقعده 387 ق/ 17 نوامبر 997 م روى داده است. اما بنا بر محاسبات دقیق تئودور ریتر فُن اُپُلْتْسِر (1841 ـ 1886 م)، دانشمند برجسته آلمانى، تنها خسوف نخست در دو شهر کاث و بغداد قابل رؤیت بوده است. به هر حال تردیدى نیست که بیرونى در این سال به شهرتى درخور رسیده بوده که دانشمند پرآوازهاى چون ابوالوفا، که در آن روزگار آخرین سالهاى عمر خود را سپرى مىکرد، حاضر شده با وى در چنین کار دقیقى همکارى کند. به احتمال قوى این مسافرت پس از مرگ مأمون بن محمد و به پادشاهى رسیدن پسرش على صورت گرفته است. شاید بیرونى امید داشته که پس از این تغییر پادشاه، بتواند یک بار دیگر در زادگاه خود به فعالیت پردازد، اما گویا نتوانست چنان که باید و شاید از حمایت خوارزمشاه برخوردار شود و بار دیگر به ناچار زادگاه خود را ترک کرد. چنان که خواهیم گفت خود بیرونى در کتاب تسطیحالصور که به على بن مأمون هدیه کرده (درباره تاریخ تألیف این کتاب سخن خواهیم گفت) به برخوردارى از حمایت او، پیش از سفر وى به بیرون خوارزم اشاره کرده که به احتمال قوى منظور همین دوره کوتاه (احتمالاً چند ماهه) 387 ق است.
به نظر مىرسد که مسافرت وى به رى پس از این روزگار صورت گرفته باشد. وى دستتنگ و پریشانحال به این شهر رسید، اما پس از مدتى گرچه چندان از حمایت آلبویه برخوردار نشد اما کارش اندکى سامان یافت. بیرونى در الآثارالباقیه پس از آوردن شعرى درباره مصائب فقر، گفته است که یکى از منجمان این شهر، نظر او را درباره یک مسئله فنى نجومى به سخره گرفت، اما بعدها که حال و روز ابوریحان بهتر شد با او از در دوستى درآمد. بیرونى در این شهر با دو ریاضىدان و ستارهشناس بنام ایرانى، کوشیار بن لبان گیلانى و ابومحمود خجندى دیدار کرد و رساله کوتاه حکایه آله المسماه بِسُدْسِ فَخْرى را در شرح دستگاه رصدى ساخته خجندى، و رصدهاى او با این دستگاه عظیم و دقیق نوشت. به گزارش بیرونى این دستگاه رصدى، سُدْسِ (یک ششم) دایرهاى بسیار بزرگ بود که به نام فخرالدوله، پادشاه آلبویه و حامى خجندى، سدس فخرى نامیده شده بود. بیرونى این دستگاه را دقیقترین دستگاه رصدى ساخته شده تا آن روزگار دانسته است. سپس به نزد اسپهبد ابوالعباس مرزبان بن رستم بن شروین رفت و کتاب مهم مقالید علم الهیئه را به نام این فرمانروا تألیف کرد. بیرونى در مورد این فرمانروا دو لقب فذشوارجرشاه (پَتِشْخُوارگَرشاه، پذشخوارگرشاه) و جیلجیلان (گیلِ گیلان) را به کار بست. لقب پتشخوارگرشاه از روزگار ایرانباستان براى فرمانروایان طبرستان (در غرب مازندران امروزى) به کار مىرفت، زیرا کوههاى جنوب این ناحیه (یعنى رشته کوه البرز مرکزى) پتشخوارگر نامیده مىشد. در نتیجه این فرمانروا باید یکى از فرمانروایان آل باوند و احتمالاً برادر دارا پسر رستم پسر شروین باشد. در این صورت احتمال دارد که این مرزبان بن رستم همان مؤلف کتاب مشهور مرزباننامه و جد مادرى عنصرالمعالى کیکاوس بن اسکندر بن قابوس بن وشمگیر، مؤلف قابوسنامه باشد. وى در مقدمه این کتاب از دیدارها، مکاتبات و مباحثات علمى خود با چند دانشمند بزرگ ایرانى از جمله کوشیار گیلانى، خجندى و ابوالوفاى بوزجانى یاد کرده است. بیرونى در کتاب مشهور الآثار الباقیه نیز دو بار مطالبى را که به گوش خود از این اسپهبد شنیده بوده، نقل کرده است.
ابوریحان سپس به جرجان نزد قابوس بن وشمگیر زیارى رفت و احتمالاً در حدود 391 ق کتاب الآثارالباقیه، نخستین اثر مشهور خود را به نام او به رشته تحریر درآورد. در 407 ق مأمون به دست سرداران سپاهش کشته شد و محمود نیز سال بعد گرگانج را تصرف کرد و هنگام بازگشت بیرونى را نیز با خود به غزنه برد. در این هنگام بیرونى بسیار تهىدست زندگى مىکرد و با آنکه پس از چندى تا حدى از حمایت محمود برخوردار و روزگارش بهتر شد، اما روابطش با وى هرگز چنانکه باید بهبود نیافت. بیرونى در این سالها که بدترین روزهاى عمرش به شمار مىرفت به نگارش تحدید نهایات الاماکن مشغول بود. وى در اوایل 409 ق یا اندکى پیش از آن در مقدمه این کتاب چنین از نامرادىهاى روزگار گله کرده است:
چون در کار مردم روزگارمان مىنگرم، همگان در سراسر گیتى سیماى نادانى به خود گرفتهاند و به نادانى خود افتخار مىکنند و با اهل فضل دشمنى مىورزند و همه آراستگان به زیور دانش را مىآزارند و گونهگونه ستم بر چنین فردى روا مىدارند... آنگاه نزدیک است که سخنان اصحاب صناعت احکام نجوم... را باور دارم. هر چند امت بر گمراهى همداستان نمىشوند، چنان است که گویى همگان بر ستایش ناپسندترین خوىها و زیانمندترین آنها، که آزمندى نه بر راه درست آن است، گرد هم آمدهاند.
در میان ایشان نمىبینى جز دستى که دراز گشته و از پستى خوددارى نمىورزد و به آزرم و بزرگمنشى بازنمىگردد. در این باره بر مرکب همچشمى سوارند و از هر فرصتى براى بیشتر نمودن این آزمندى بهره مىگیرند، و کار به جایى کشیده شده که یکباره دانشها را ترک گفته و از خدمتگزاران بیزارى مىجویند. کسانى از ایشان که در این باره زیادهروى پیشه کردهاند، دانش را به گمراهى نسبت مىدهند تا همانندان نادان خود را با آن دشمن سازند. و به آن رنگ بدبینى مىزنند تا راه کوبیدن دانشوران را بر خود هموار سازند و بدین گونه، با برافتادن ایشان، چگونگى احوال خودشان پوشیده بماند. و آنان که خوى درشت دارند و خود را منصف مىدانند همچون کینهتوزى به سخنان علمى گوش فرامىدهند تا در پایان به نهاد بد خود بازگردند و فرزانگى تمام! خود را با گفتن این سخن که در آن چه سود است؟! آشکار سازند. و این بدان سبب است که از برترى آدمیان بر دیگر جانوران آگاهى ندارند. و نمىدانند که این برترى تنها به دانش است که جز بِدان، بر ایشان حجت نگیرند، و این که علم به خودى خود خواستنى است، و شادى راستین جز از آن فراهم نشود. و اگر آن نباشد، بسا آن چه به آن دست مىیابند بدى باشد و آن چه از آن دورى گزیدهاند، نیکى!
وى در سال 420 ق کتاب مهم التفهیم لأوائل صناعه التنجیم را به خواهش ریحانه بنت حسین خوارزمى به دو زبان عربى و فارسى نوشت که روایت فارسى آن از کهنترین متون فارسى علمى، و کهنترین متن ریاضى ـ نجومى باقىمانده به زبان فارسى به شمار مىرود. مدتى پس از مرگ محمود، مسعود با پیروزى بر برادر بر تخت پدر نشست. وى بسى بیش از پدر بیرونى را نواخت و او نیز به نشانه سپاسگزارى، کتاب قانون مسعودى را که دانشنامهاى از آگاهىهاى نجومى آن دوران بود به نام وى تألیف کرد. گویا در همین روزگار مدتى به زادگاه خود سفر کرد زیرا در رساله فهرست کتب محمد بن زکریاء الرازى از یافتن نسخهاى از آثار مانویان در خوارزم پس از 40 سال جستجو یاد کرده است. بیرونى در 427 ق اثر مهمى در تاریخ علم از خود به جاى گذاشت. وى در این سال در پاسخ به خواهش یکى از دوستان خود، فهرستى مشتمل بر 184 اثر ابوبکر محمد بن زکریاى رازى را گردآورى و برحسب موضوع دستهبندى کرد. بیرونى از پى این فهرست به نقل از کتاب تاریخ الاطباء حنین بن اسحاق و کتاب یحیى نحوى، درباره نخستین پزشکان یونانى به بحث پرداخت و در آخر نیز فهرستى از 103 اثر به پایان رسیده خود را با دستهبندى موضوعى و 10 اثر در دست تکمیل خود و نیز 25 اثر دیگر را که ابونصر عراق، ابوسهل مسیحى و ابوعلى حسن بن على گیلانى به نام او نوشته بودند ذکر کرد. این فهرست کهنترین مأخذ براى شناسایى آثار رازى و بیرونى به شمار مىرود.
ابوریحان در مقدمه کتاب الصیدنه که از واپسین نوشتههاى اوست گفته است که سنش از 80 سال گذشته و به سبب ضعف بسیار بینایى و شنوایى، به ناچار کتاب را با دستیارى شخصى به نام نهشعى به عنوان دستیار تألیف کرده است.
سیماى ابوریحان در آیینه سخنان خود او
ابوریحان به رغم همه زحماتى که در کسب دانش کشیده، همه جا خود را خادم علم مىداند و به ویژه از اینکه توانسته است از روزگار کودکى به خدمت علم درآید از بخت خود سپاسگزار است. اما برترین جنبه شخصیت او، دیدگاهش نسبت به کسب دانش است که در دو اثرش مقاله فى سَیرِ سَهْمَى السعادَه و الغَیبِ، و پاتنجلى آمده. به نظر بیرونى، هر دانشى به ذات خویش نیکوست و جوینده را لذتى پیوسته و بىپایان عطا مىدارد. دانشمند تنها به هنگام جستجوى حقیقت از کار خود لذت مىبرد و چون به حقیقت دست یافت و بر آن احاطه پیدا کرد دیگر لذتى در این دانایى وجود ندارد. به عبارت دقیقتر دانشمند از جستجو لذت مىبرد نه از دانستن. و اگر به هنگام دانستن چیزى، لذتى براى جوینده حاصل مىشود بدان سبب است که یافتن حقیقت نشانه جستجوى درست و کامل است! طبیعى است که چنین فردى دانستههاى خود را مایه فخرفروشى به دیگران نخواهد دانست. زیرا به نظر او مهم پرسیدن و جستجو کردن است نه دانستن!
شیوه پژوهش و تجربهگرایى ابوریحان
ابوریحان از نظر شیوه پژوهش بسیار پیشتر از روزگار خود بود. وى بر زبانهاى فارسى و عربى تسلط کامل داشت و زبان سنسکریت را نیز به خوبى مىدانست. افزون بر این به نظر مىرسد که با زبانهاى یونانى و سریانى نیز به اندازه رفع نیازهاى خود آشنا بود. این توانایىها در کنار پژوهشهاى ژرف وى در تاریخ (بویژه تاریخ علوم) و تسلط فراوانش بر نظریههاى علمى زمان خود و سیر تکاملى آنها، وى را قادر ساخت تا از هرگونه آگاهى که به دستش مىرسید بهره فراوان گیرد. توجه ویژه بیرونى به تاریخ، دیدگاه انتقادى او نسبت به اسناد مورد استفاده و دقت در تصحیح این اخبار، نوشتههاى وى را در زمره مهمترین منابع پژوهش و بررسى در آثار پیشینیان و معاصران او قرار داده است. وى از آنجا که شیفته رهیافتهاى عینى بود، حقیقت را تنها در گفتهها و نوشتهها نمىجست و به آزمودن آزمودنىها و مشاهده مستقیم پدیدههاى طبیعى بسیار علاقهمند بود. تمایل وى به دقت و مشاهده در کنار احتمال راه یافتن خطاهاى هر چند کوچک درمحاسبات پیچیده وى را بر آن مىداشت تا روشهایى را که از راه آزمایش مستقیماً به نتیجه مىرسد، بر روشهاى نظرى مبتنى بر محاسبه برترى دهد (مانند اقدام وى براى اندازهگیرى قطر زمین در نزدیکى گرگان، هر چند که این کار با ادامه نیافتن حمایت قابوس به نتیجه نرسید).
بیرونى در افراد المقال چنان که خواهیم گفت یکى از نظریات مشهور ارسطو را با تکیه بر آزمایشى جالب رد مىکند، و در استیعاب وجوه الممکنه فى صنعه الاسطرلاب نیز از نظریه حرکت وضعى زمین در برابر کسانى که زمین را کاملاً ساکن مىپنداشتند دفاع مىکند زیرا به نظر وى معتقدین به سکون زمین، نمىتوانند دلیلى قابل قبول بر نبود حرکت وضعى ارائه دهند. اما نکته مشترک در همه این آزمایشها شیوه علمى بیرونى در انجام این آزمایشهاست. وى مانند یک محقق امروزى، در مورد هر آزمایش به چند نکته توجه مىکند: نخست آنکه هنگام مقایسه خاصیتى ویژه از دو ماده، مىکوشد که سایر شرایط براى آنها یکسان باشد، مثلاً براى بررسى تأثیر دماى اولیه آب در سرعت انجماد آن، دو ظرف یک شکل و یک اندازه با مقدارى برابر از یک نوع آب ـ یکى گرم و دیگرى سرد ـ (براى یکسان بودن املاح آب) برمىگزیند و این دو را در هواى سرد نزدیک هم قرار مىدهد تا همه شرایط به جز دماى اولیه دو ظرف یکسان باشد. و دیگر آن که در همه این آزمایشها به تکرار آن در حالات مختلف تأکید مىکند تا مطمئن شود که نتایج حاصل از فرآیندى اتفاقى نیست و سرانجام آن که از پذیرفتن مطالبى که آزمودن آنها در شرایط عادى دشوار و گاه ناممکن است خوددارى مىکند، به طور مثال درباره حَجَر البَرَد (= سنگ تگرگ) که بنا بر باور عامه، دفعکننده تگرگ است مىگوید: این نیرنگى آسان است زیرا آزمودن راستى یا ناراستى این سخن بس دشوار است.
توجه به جنبههاى آموزشى علوم
جنبه آموزشى علوم براى ابوریحان از اهمیتى بسزا برخوردار بود. دو کتاب استخراج الاوتار و التفهیم او نمونههاى درخشانى از آثار آموزشى به شمار مىروند. بیرونى در کتاب استخراج الاوتار، چنان که خواهیم گفت، چند مسئله را با روشهایى متفاوت حل مىکند و شباهتهاى میان این روشها را یادآور مىشود. معلمان هندسه بهتر از هر کس مىدانند که روش بیرونى براى علاقهمند کردن دانشآموزان به هندسه و نیز براى درک بهتر اعمال ریاضى بسیار مناسب است. در کتاب التفهیم نیز ابوریحان همین هدف را دنبال مىکند. به طور مثال به جاى آن که مانند ریاضىدانان حرفهاى نخست نقطه و سپس خط، صفحه و حجم را تعریف کند، نخست حجم را تعریف مىکند. زیرا که حجم براى افراد عادى کاملاً ملموس است و سپس صفحه، خط، و نقطه را به ترتیب به عنوان نهایتهاى حجم، صفحه، و خط تعریف مىکند و سپس در کنار هر یک از آنها تعریف دقیق ریاضى آنها را یاد مىکند. ناگفته پیداست که بیرونى در این کتاب، نظم دقیق کتاب اصول هندسه اقلیدس را براى درک آسانتر آنها توسط مبتدیان عمداً برهم زده است.
- آثار بیرونى: بررسى کتاب استخراج الأوتار
آثار بیرونى درباره محاسبه وترها
ابوریحان در فهرستى که در 427 ق از آثار خود فراهم آورده به دو کتاب درباره محاسبه وترهاى دایره اشاره کرده است: یکى اِسْتخْراجُ الاَوْتار فِى الدائِره بِخَواص الْخَط الْمُنْحَنى [الواقِع] فیها؛ یعنى یافتن اندازه وترهاى دایره، از روى ویژگىهاى خط منحنى (در واقع: خط شکسته) که در آن است؛ و دیگرى جَمْعُ الطرُقِ السائِرَه فى مَعْرِفَه اَوتارَ الدائِرَه یعنى گردآورى روشهاى رایج در شناخت (= یافتن اندازه) وترهاى دایره. بیرونى اثر نخست را جزو آثار کامل شده و دومى را جزو آثار در دست تکمیل و اصلاح ثبت کرده است. در نتیجه باید گفت که تألیف اثر نخست پیش از 427 ق (سال تنظیم فهرست آثار بیرونى) و اثر دوم پس از این تاریخ به پایان رسیده است.
موضوع کتاب
موضوع کتاب اثبات چهار قضیه و سپس به کار بردن آنها در 30 مسئله است. بیرونى براى هر یک از قضایاى چهارگانه استدلالهایى از خود و دانشمندان دیگر ارائه کرده است. بدین شرح: ارشمیدس (3 استدلال)، ابوسعید محمدبن على ضریر جرجانى (2)، آذرخور بن استاد جشنس (2)، ابوعلى حبوبى (2)، ابوسعید سجزى (5)، ابونصر عراق (5)، ابوعبدالله محمد بن احمد شنى (3 استدلال کامل و یک استدلال ناقص)، ابن هیثم (1 استدلال کامل و 1 برهان مفصل و نارسا)، ابوالحسن بن بامشاد قاینى (2)، ابوجعفر خازن (2) و خود بیرونى (13 استدلال). بیرونى تنها براى قضیه سوم از خود برهانى ارائه نداده است.
مسائل کتاب استخراج الاوتار را مىتوان به دو دسته متمایز تقسیم کرد. دسته اول (مشتمل بر 15 مسأله) عبارتند از: 1 تا 5. درباره ترسیم مثلث به وسیله ستاره و پرگار؛ 6. مربوطه به محاسبه پارهخطهایى است که پاى یک ارتفاع مثلث روى قاعده نظیر آن پدید مىآورد؛ 7. درستى دستور محاسبه مساحت مثلث بر حسب اضلاع آن (رابطه هرون)؛ 8. درستى همان مطلب درباره 4 ضلعى؛ 9 و 10. 2 مسئله از مسائل جبر قدیم؛ و 11 تا 15. مسائلى که در هیئت و نجوم کاربرد دارند. 15 مسئله دسته دوم نیز همگى به محاسبه اوتار دایره است.
بررسى کتاب استیعاب
مقدمه
کتاب استیعاب الوجوه الممکنه فى صنعه الاصطرلاب که در این کتاب با عنوان مختصر استیعاب از آن یاد شده، نباید با رسالات دیگرى از ابوریحان چون استیعاب فى علم (یا معرفه) الاسطرلاب اشتباه گرفته شود. استیعاب یکى از مهمترین رسالههایى است که درباره ساخت اسطرلاب (وسیلهاى قابل حمل که از روزگاران کهن براى رصد ستارگان به کار مىرفت) نوشته شده. همانگونه که از نام رساله برمىآید بیرونى در نگارش این رساله قصد داشته تا روشهاى ممکن در ساخت اسطرلاب را به صورت همهجانبه بررسى کند. بیرونى در مقدمه این اثر، از ابوسهل مسیحى دانشمند ایرانى (که همراه ابوریحان در دربار خوارزمشاهیان آلمأمون مىزیست)، با عنوان احترامآمیز شیخ یاد کرده و این کتاب را بدو هدیه کرده است.
بررسى إفراد المقال
مقدمه
نام کامل این رساله مهم که در 30 باب به زبان عربى درباره سایهها و مسائل و محاسبات مربوط به آن نوشته شده إفراد المقال فى أمر الظلال است که مقالهاى یگانه و بىنظیر درباره سایهها معنى مىدهد. برخى از پژوهشگران با توجه به این که اِفراد (یگانه ساختن) را اَفراد خواندهاند نام رساله را تکمقالههایى درباره سایهها معنى کردهاند که نادرست است. زیرا بیرونى در فهرستى که در 427 ق از آثار خود تهیه کرده درباره این کتاب چنین گفته است: کتابى [دیگر] براى او (ابوالحسن مسافر بن حسن) نوشتهام به نام... که همه مباحث این فن را دربردارد. این سخن به هیچ وجه بىپایه نیست زیرا چنانکه خواهیم دید وى در این کتاب به تمامى موضوعاتى که به نحوى به سایهها مرتبط مىشوند، اعم از مباحث ریاضى، نجومى، ادبى، آیات کریمه قرآن کریم، حکایاتى از انجیل، و حتى برخى ضربالمثلها پرداخته است.
بررسى کتاب تحدید نهایات الاماکن
مقدمه
این کتاب که نام کامل آن تحدید نهایات الاماکن لتصحیح مسافات المساکن است یکى از مهمترین آثار دنیاى قدیم درباره جغرافیاى ریاضى به شمار مىرود. در این کتاب از تعیین عرض و طول جغرافیایى شهرها و میل دایرهالبروج و اندازهگیرى زمان خسوف و اختلاف طولهاى جغرافیایى و روش تعیین سمت قبله بحث شده است.
ابوریحان خود در پایان مقدمه طولانى این کتاب هدف از نگارش آن را چنین آورده است:
و باید دانست که آنچه اکنون مقصود من است، هر چند از راه آن به عمد بیرون رفتم (یعنى مطالب مختلف این مقدمه) این است که: به طور کلى راههایى را آشکار کنم که از آنها جاهاى روى زمین از جهت طول میان خاور و باختر و از جهت عرض میان شمال و جنوب به درستى دانسته مىشود و فاصله میان آنها به دست مىآید.... و آشکار شود که هر نقطه یا شهر در کدام جهت از نقطه یا شهر دیگر واقع است؛ و اما آنچه مخصوصاً مورد نظر است اینکه همه اینها را براى شهر غزنه... اندازه بگیرم.
موضوع کتاب
ابوریحان در مقدمه طولانى خود به ترتیب به مطالبى همچون از ضرورت و سودمندى کسب دانش، فواید تاریخ و کتابهاى جغرافیا و راهنامهها، سودمندى علم هیأت در شناختن جهت قبله، آغاز آفرینش، تغییرات عوارض سطح زمین در مدتهاى دراز از جمله پیدایش کوهها و درهها و تبدیل خشکى و دریا به یکدیگر، تغییر آب و هوا با گذشت زمان، و خشکىهاى نیمکره جنوبى زمین سخن گفته است. وى در آغاز این کتاب مطالب بسیار جالب توجهى را بیان مىکند که نشانگر عقاید او و وضعیت اجتماعى آن دوره است:
چون در کار مردم این روزگار مىنگرم، و مىبینم که همگان در همه جا سیماى نادانى به خود گرفتهاند، و با اصحاب فضل دشمنى مىورزند،... نزدیک است که آنچه اصحاب صناعت احکام نجوم گفتهاند... باور دارم!
بررسى رساله تسطیح الصور
مقدمه
همچنان که مىدانیم، براى نقشههاى جغرافیایى یا نقشههاى ستارگان آسمان باید سطوح کروى را روى سطح مستوى (صفحه راست) تصویر کرد. در گذشته این فن را تسطیح مىنامیدند. رساله تسطیحالصور و تبطیحالکور ابوریحان نیز به همراه بخش پایانى الآثارالباقیه که به همین موضوع اختصاص دارد، از مهمترین نوشتههاى دنیاى قدیم درباره نقشهنگارى به شمار مىرود. ابوریحان این رساله را به خوارزمشاه هدیه کرده است که بر اساس آنچه در زندگىنامه بیرونى آمد، باید ابوالحسن على مأمون (حک 387 ـ 399 ق) باشد.
همچنان که گفته شد، بیرونی بخش پایانی الآثارالباقیه را، که قسمت اعظم آن در حدود 390ق تألیف شده، به بحث درباره تسطیح کره اختصاص داده است. مقایسه میان مطالب این رساله و این بخش از الآثارالباقیه نشانگر آن است یا بیرونی پس از نگارش تسطیحالصور خلاصه آن را به الآثارالباقیه افزوده است. به هر حال این بخش از الآثارالباقیه را مىتوان بخشى از رساله تسطیحالصور بیرونى دانست.
بررسى کتاب التفهیم
مقدمه
بیرونى کتاب التفهیم لأوائل صناعه التنجیم را چنان که خود تأکید کرده در 420 ق مطابق با 398 یزدگردى و به خواهش ریحانه دختر حسین خوارزمى نوشته است. موضوع کتاب التفهیم، همچنان که از نامش پیداست مقدماتى درباره صناعت تنجیم یا همان احکام نجوم است. در گفتار چهارم دلایل غیر قابل انکارى درباره بىاعتقادى ابوریحان به احکام نجوم ذکر شد. اما علاقه فراوان ابوریحان به پژوهشهاى محض از یک سو، و خواهش ریحانه دختر حسین خوارزمى از سوى دیگر موجب شده که کتابى در زمینه احکام نجوم فراهم آورد.
شیوه نگارش این اثر
در واقع وى قصد داشته خودآموزى مقدماتى براى ریحانه و دیگر علاقهمندان به احکام نجوم بنویسد و به همین سبب مطالب کتاب را در قالب پرسشهایى از جانب شاگرد و پاسخ آن از جانب استاد تنظیم کرده، زیرا به گمان وى این شیوه براى نوآموزان مناسبتر است. البته ناگفته پیداست که مطالعه مباحث نجومى و احکام نجومى نیازمند آگاهى از برخى مطالب یا به تعبیر امروزى، خواندن پیشنیازهایى است که ابوریحان در فصول اولیه کتاب این پیشنیازها را نیز تدریس کرده است. زیرا به نظر وى، براى آنکه انسان شایسته عنوان ستارهشناس گردد، باید هندسه، شُمار (حساب)، کیهانشناسى (و البته نحوه کار با اسطرلاب) و سرانجام مباحثى از علم نجوم را نیک بداند.
- آثار ابوریحان در دینپژوهى، هندشناسى، مردمشناسى، تاریخ و فلسفه تاریخ
مقدمه
پژوهشهاى ابوریحان بیرونى، در زمینه باورها و آیین مختلف، به ویژه آنچه در دو کتاب ارزنده وى، الآثار الباقیه و تحقیق ماللهند آمده، موجب شده است که پژوهشگران معاصر او را یکى از پیشگامان مردمشناسى و دینشناسى تطبیقى، به شمار آورند. ابوریحان به جز این دو کتاب آثارى متعدد در زمینه فرهنگ و تمدن هند نوشته و شمارى از آثار هندى را نیز به عربى ترجمه کرده بود. از این رو مىتوان او را نخستین هندشناس و آثار وى را حاصل نخستین پژوهش همه جانبه یک تمدن توسط فردى غیربومى دانست. بسیارى از خاورشناسان نامدار، تحقیق ماللهند وى را نخستین اثر درباره هندشناسى، مردمشناسى و دینشناسى تطبیقى یا حتى تنها اثر از این دست تا پیش از پژوهشهاى پژوهشگران روزگار ما دانسته و همواره از آن به عنوان یکى از مهمترین مآخذ تاریخ فرهنگ و تمدن هند بهره بردهاند. خود بیرونى در مقدمه تحقیق ماللهند بر پیشگامى خود در این راه تأکید دارد. به گفته وى هیچ یک از کسانى که پیش از وى به مباحث مربوط به دینپژوهى و افکار و آراء ملل مختلف پرداختهاند، نتوانستهاند بدون غرضورزى نسبت به فرقهاى و حمایت از گروهى، تنها این دیدگاهها را چنان که هست نقل کنند مگر ابوالعباس ایرانشهرى که به هیچ دینى تمایل نداشت؛ اما به نظر ابوریحان، گزارش ایرانشهرى نیز در مورد هندوان و شَمَنان اشکالات بسیارى داشته است.
تحقیق ماللهند
این کتاب یکى از شاهکارهاى ابوریحان بیرونى به شمار مىرود که در آن حاصل تحقیقات ارزنده خود درباره همه مظاهر فرهنگ و تمدن هند را یکجا گرد آورده است. ابوریحان پیش از نگارش این اثر، دو کتاب سانک و پاتنجل را که حاوى اصول عقاید هندوان بود، از سانسکریت به عربى ترجمه کرده بود اما امید داشت که مطالعه تحقیق ماللهند خواننده را از این دو کتاب و آثار دیگر بىنیاز سازد.
بیرونى با نگارش آثارى متعدد در زمینه فرهنگ و تمدن هند و ترجمه شمارى از آثار هندى به عربى یکى از پیشروان هندشناسى به شمار مىآید و چه بسا بتوان وى را نخستین هندشناس و آثار وى را حاصل نخستین پژوهش همهجانبه یک تمدن توسط فردى غیربومى دانست. بسیارى از خاورشناسان نامدار، تحقیق ماللهند وى را نخستین اثر درباره هندشناسى، مردمشناسى و دینشناسى تطبیقى یا حتى تنها اثر از این دست تا روزگار نو دانسته و همواره از آن به عنوان یکى از مهمترین مآخذ تاریخ فرهنگ و تمدن هند بهره بردهاند.
پایبندى بیرونى به وعده بررسى تطبیقى دیدگاهها، موجب شده پژوهشگران معاصر، تحقیق ماللهند را از مهمترین مآخذ تاریخِ فرهنگ و تمدن هند و بیرونى را از پیشگامان دینشناسى و مردمشناسى تطبیقى به شمار آورند. لاورنس در دو مقاله خود به رغم انتقاد از بیرونى در نهایت کار او را ارج نهاده و از تأثیر تحقیق ماللهند بر مردمشناسان برجستهاى چون جیمز فریزر و ا.ا.اوانس پریچاد سخن گفته است. فتحالله مجتبایى، هندشناس برجسته معاصر نیز بخش نخست کتابش درباره هند را بر اساس گزارش بیرونى در تحقیق ماللهند تنظیم کرده است. در دانشنامههاى تخصصى دین نیز بارها به بیرونى و پژوهشهاى هندشناسى وى استناد و مطالبى از آن نقل شده و حتى نام بیرونى به عنوان یک دینپژوه در شمار مداخل یکى از مهمترین مراجع دینپژوهى، یعنى دانشنامه دین آمده است. از میان تحقیقات نوین درباره هندشناسى بیرونى مىتوان به کتاب پژوهشهایى درباره کتاب هند بیرونى نوشته ارویند شارما اشاره کرد که در آن به ترتیب درباره بیرونى و بِهَگَوَدگیتا، بیرونى و مبانى اَوَتارَه در هندوئیسم، بیرونى و بیگانهگریزى هندوها و کاربرد آیات قرآن در تحقیق ماللهند به بحث و بررسى پرداخته است.
پژوهشهاى ابوریحان در تاریخنگارى و فلسفه تاریخ
بیشتر آثار برجاى مانده از بیرونى، حاوى نکات تاریخى مهمى است که همواره از مآخذ مهم پژوهشگران معاصر بوده است. کتاب المسامره فى اخبار الخوارزم ابوریحان، که گویا تنها نوشته صرفاً تاریخى وى به شمار مىرود به سبب جایگاه ویژه ابوریحان در دربار فرمانروایان گرگانج (بویژه مأمون بن مأمون)، از اهمیت و اعتبارى بسزا برخوردار است. ابوالفضل بیهقى در تاریخ خود ضمن ستایش بسیار از بیرونى و درستى نوشتههاى او، باب خوارزم کتاب خود را به تمامى از روى دستنویس این کتاب که به خط خود بیرونى بوده، نوشته است. آنچه بیهقى نقل کرده با شرحى مختصر از روزگار مأمون بن مأمون (400ـ407 ق) و روابط وى با محمود غزنوى و تفصیل چگونگى برافتادن آل مأمون آغاز مىشود و با شرح برافتادن خاندان آلتونتاش از سرورى خوارزم پایان مىیابد. اما از سخن بیهقى نمىتوان دریافت که کتاب بیرونى تنها شامل همین مطالب بوده، یا رویدادهاى پیش و پس از این سال را نیز دربر مىگرفته است.
گرچه بیرونى هیچگاه به صراحت درباره چگونگى سنجش اعتبار منابع و مآخذ تاریخى سخن نگفته اما بر اساس دیدگاههایى که به طور پراکنده در آثار مختلفش، بویژه دو کتاب الآثار الباقیه و تحقیق ماللهند آمده، مىتوان گفت که این تقسیمبندى را در نظر داشته است:
1) گزارشى که عقل در سنجش آن به کار نمىآید و قیاس آن با رویدادها و تجربیات دیگر ودبخش نیست. 2) گزارش از رویدادى که وقوع آن عقلاً محال یا در شرایط روزگار موردنظر ناممکن باشد. 3) گزارش از رویدادى که وقوع آن در عادت جاریه ممکن است و براى سنجش آن باید هم به نقل و هم به عقل متکى بود.
روایات بر جاى مانده از حوادث روزگاران بسیار دور نمونه خوبى از دسته نخست به شمار مىآید. به طور مثال هر یک از ملتها در مورد چگونگى و زمان پیدایش انسان روایات متعدد و متناقضى دارند. در نتیجه در مورد مبدأ تاریخ آدم نیز روایات متفاوتى وجود دارد که به قول بیرونى در هیچ چیز دیگرى این قدر اختلاف به چشم نمىخورد. به نظر بیرونى چنین گزارشهایى همواره با نادرستى و افسانه آمیخته است پس بهتر آنکه در چنین امورى نظر ملتهاى مختلف در چنین مواردى را نپذیریم مگر آنکه کتابى قابل اعتماد بر درستى آن گواهى دهد. وى همچنین بر آن است که برخى رویدادها امروزه بعید به نظر مىرسند اما شاید روزگارى ممکن بودهاند. مانند روایاتى که به وجود انسانهاى بسیار درشتاندام و دست دادن عمرهاى بسیار طولانى اشاره دارند. وى از کسانى که این روایات را به قیاس روزگار خود یا با استناد به احکامیان از دایره امکان بیرون آورده و نشدنى دانستهاند، انتقاد مىکند.
بررسى کتاب الجماهر فى الجواهر
مقدمه
این کتاب غالباً به اشتباه الجماهر فى معرفه جواهر نامیده مىشود. الجماهر کتاب مهمى است به زبان عربى درباره شناخت انواع مختلف، محل معدن و نحوه تمیز بدل سنگهاى گرانبها از اصل و دیگر مسائل مربوط به گوهرها و نیز شناخت خواص فلزات و آلیاژهاى معروف. الجماهر مأخذ اصلى همه جواهرنامههاى فارسى بعدى از جمله جواهرنامه نظامى محمدبن ابىالبرکات نیشابورى، تنسوخنامه ایلخانى نصیرالدین طوسى و عرایسالجواهر ابوالقاسم کاشانى بوده است. البته بیرونى در این اثر نیز به پیروى از شیوه همیشگى خود، مطالب فرعى بسیار، بویژه برخى نظرات مهم اقتصادى و سیاسى را به طور پراکنده یاد کرده که نظر محققان بسیارى را به خود جلب کرده است. بیرونى الجماهر را که از آخرین آثارش به شمار مىرود، در حدود 433ـ440 ق براى مودودبن مسعود غزنوى نوشته است.
محتویات کتاب
کتاب با خطبهاى کوتاه و مقدمهاى بسیار مفصل و مشتمل بر مباحث گوناگون آغاز مىشود. مقدمه پانزده ترویحه دارد که در هر ترویحه یک موضوع فرعى مطرح شده است. سپس در بندى که عنوان فصل بر خود دارد، از دو منبع اصلى کتاب یاد شده است.
بخش اصلى الجماهر 3 مقاله دارد: 1) در گوهرها؛ 2) در فلزات 3) در آلیاژها و ترکیبات فلزى مصنوع. در مقاله نخست از 32 گوهر و سنگ گرانبها همچون یاقوت، لعل بدخشان، الماس، مروارید، زمرد، فیروزه، عقیق یاد شده است. بیرونى پس از شرحى مفصل درباره یاقوت در آغاز شرح لعل بدخشان (مدخل دوم) آورده است: فاخرترین گوهرها عبارتند از: یقوت، زمرد و مروارید؛ و شایسته است که گوهرها به ترتیب ارزششان یاد شوند، جز آنکه چون از یاقوت و اشباه آن یاد شد واجب است که لعل را نیز در پى آن آوریم. چرا که از گرانبهاترین سنگهاى شبیه به یاقوت است. وى به همین مناسبت بیجاده و الماس را نیز از پى این دو یاد مىکند. شرح ابوریحان درباره مروارید، یاقوت و زمرد مفصلترین بخشهاى کتاب است.
ابوریحان ذیل مدخل مروارید که مهمترین بخش کتاب به شمار مىآید به نکات بسیار جالبى اشاره کرده است که در مورد گوهرهاى دیگر مصداق ندارد. از جمله چگونگى سوراخ کردن و نحوه برطرف کردن عیوب مروارید، چیستى مرجان، انواع صدفها، مناطق صید مروارید، عمق هر یک و زمان صید، چگونگى فرو رفتن در آب براى صید مروارید و تمهیداتى براى ترساندن کوسه و شیوه گریز فورى از این خطر.
ابوریحان مقاله دوم را با شرح زئبق که نزد طبیعىدانان مادر همه فلزات است آغاز مىکند و سپس به شرح فلزات هفتگانه یعنى، طلا، نقره، مس، آهن، ارزیز یا قلع، سرب، خار صینى مىپردازد. مقاله سوم نیز به شرح خواص 4 آلیاژ یا ترکیب فلزى مانند شبه (برنج) و اسفیذ روى اختصاص دارد.
بیرونى در الجماهر برخلاف تقریباً همه مؤلفین دیگر کتب احجار یا جواهرنامهها که معمولاً درباره خواص عجیب و غریب و افسانهوار سنگها داد سخن دادهاند، نه تنها به این گونه مطالب وقعى ننهاده، بلکه چنان که پیش از این نیز اشاره شد، هر جا که توانسته با تکیه بر آزمایش و تجربه در رد این باورهاى عامیانه تلاش کرده است. در واقع به جرأت مىتوان گفت که در میان آثار سدههاى میانه، و حتى در میان آثار خود بیرونى، کمتر کتابى مىتوان یافت که در آن به اندازه الجماهر بر نقش آزمایش و تجربه تأکید شده باشد.
کتاب الجماهر نخستین بار به کوشش فریتس کرنکو در 1355 ق/1936 م در حیدرآباد دکن به چاپ رسید در حالى که مهمترین نسخه کتاب دیر به دست مصحح رسید و تأثیر چندانى بر کیفیت کار نگذاشت. این چاپ بارها به صورت افست در بیروت البته بدون فهرست اعلام تجدید شده است. سرانجام نبیل مسعودى با نام مستعار یوسف الهادى این کتاب را به وجهى نیکو تصحیح کرده که در 1374 ق/ 1995 م به همراه حواشى و فهارس سودمند و مقدمهاى مفصل (که بیشتر به اثبات تشیع بیرونى اختصاص دارد) و توسط انتشارات میراث مکتوب در تهران به چاپ رسیده است. حکیم محمد سعید نیز این کتاب را به انگلیسى ترجمه کرده که در 1989 م با عنوان کتاب بیرونى در معدنشناسى در اسلامآباد به چاپ رسیده است.